پرستو


ستاره گم شد و خورشید سر زد

پرستویی به بام خانه پر زد

در آن صبحم صفای آرزویی

شبِ اندیشه را رنگِ سحر زد

بدون متن

بدون متن

پرستو باشم و از دام این خاک

گشایم پَر به سوی بام افلاک

ز چشم‌انداز بی ‌پایان گردون

در‌آویزم به دنیایی طربناک

بدون متن

بدون متن

پرستو باشم و از بام هستی

بخوانم نغمه‌های شوق و مستی

سرودی سر کنم با خاطری شاد

سرود عشق و آزادی ‌پرستی

بدون متن

بدون متن

پرستو باشم از بامی به بامی

صفای صبح را گویم سلامی

بهاران را برم هر جا نَویدی

جوانان را دهم هر سو پیامی

بدون متن

بدون متن

تو هم روزی اگر پرسی ز حالم

لب بامت ز حال دل بنالم

وگر پروا کنم بر من نگیری

که می‌ترسم زنی سنگی به بالم

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم