غریبه
دست مرا بگیر که باغ نگاه تو
چندان شکوفه ریخت
که هوش از سرم ربود
من جاودانیام که پرستوی بوسهات
بر روی من دری ز بهشت خدا گشود
اما چه می کنی
دل را که در بهشت خدا هم غریب بود...
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم