در زلال شب


شب آنچنان زلال، که میشد ستاره چید!

دستم به هر ستاره که می خواست می رسید

نه از فراز بام،

که از پای بوته ها

می شد ترا در آینهء هرستاره دید!

*

در بی کرانِ دشت

در نیمه های شب

جز من که با خیال تو

می گشتم

جز من که در کنار تو می سوختم غریب!

تنها ستاره بود که می سوخت.

تنها نسیم بود که می گشت.

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم