امیرکبیر
رمیده از عطشِ سرخ آفتابِ کویر،
غریب و خسته رسیدم به قتلگاهِ امیر.
بدون متن
زمان، هنوز همان شرمسارِ بهت زده،
زمین، هنوز همین سخت جانِ لال شده،
جهان هنوز همان دست بسته تقدیر!
بدون متن
هنوز، نفرین می بارد از درو دیوار.
هنوز، نفرت از پادشاه بد کردار.
هنوز وحشت از جانیان آدمخوار!
هنوز لعنت ، بر بانیان آن تزویر.
بدون متن
بدون متن
هنوز دستِ صنوبر به استغاثه بلند،
هنوز بیدِ پریشیده ، سر فکنده به زیر،
هنوزهمهمه سروها که «ای جلاد!»
مزن! مکش! چه کنی؟ های ؟!
ای پلید شریر!
چگونه تیغ زنی بر برهنه در حمام؟!
چگونه تیر گشایی به شیر در زنجیر!؟
بدون متن
بدون متن
هنوز، آب، به سرخی زند که در رگ جوی،
هنوز،
هنوز،
هنوز،
به قطره قطره گلگونه، رنگ میگیرد،
از آنچه گرم چکید از رگِ امیر کبیر.
بدون متن
نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان،
نه خون، که داروی غم های مردمِ ایران.
نه خون، که جوهر سیال دانش و تدبیر.
بدون متن
هنوز زاریِ آب،
هنوزناله باد،
هنوز گوشِ کرِ آسمان، فسونگر پیر!
بدون متن
هنوز منتظرانیم تا ز گرمابه
برون خرامی ۱، ای آفتابِ عالم گیر.
بدون متن
«نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است.
تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر!» ۲
بدون متن
به اسب و پیل چه نازی؟ که رخ به خون شستند،
درین سراچه ماتم، پیاده، شاه، وزیر!
بدون متن
چون او دوباره بیاید کسی؟
محال ..... محال،
هزاران سال بمانی اگر،
چه دیر...
چه دیر...!
.
http://afasoft.ir/post/۲۲
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم