باغ


باغ بود، اما، فضایش سهمناک

باغ، اما، سروهایش سر فرو برده به خاک!

بدون متن

باغ، اما، سنگ بر جای چمن، روییده در هم

تنگ، تنگ

باغ ,اما,نارون ها نسترن ها زیر سنگ!

*

بدون متن

با، اما عطر نابودی در آن مزد نفس

باغ، اما مرغ خاموشی در آن می خواند و بس

باغ، اما خاک صحرای عدم در چشم برگ

باغ، اما، هر قدم پیغامی از دنیای مرگ!

*

بدون متن

ژرفنای خاک بود جانِ بسیاران در او

ناله های باد و گیسو کندن باران دراو

آتش دل های یاران در غم یاران او!

*

بدون متن

ای کدامین دست نا پیدا درین هفت آسمان!

تا کجا می گستری این دام را؟

تا یه کی می پروری این مرگ خون آشام را؟

کی به پایان می رسانی این ربودن های بی هنگام را؟

*

بدون متن

سنگ را می شست باران تا بشوید نام را!

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم