روح چمن


ای دوست چه پرسی تو که، سهراب کجا رفت

سهراب سپهری شد و سر وقت خدا رفت

او نور سحر بود کزین دشت سفر کرد

او روح چمن بود که با باد صبا رفت

همراه فلق در افق تیره این شهر

تابید و به آنجا که قدر گفت و قضا، رفت

ناگاه چو پروانه سبک خیز و سبکبال

پیدا شد و چرخی زد و گل گفت و هوا رفت

ای جامه شعرت نخ آواز قناری

رفتی تو و از باغ و چمن نور و نوا رفت

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم