بر صلیب


بر صلیبم،

میخکوب!

خون چکد از پیکرم، محکوم باورهای خویش.

بوده‌ام دیروز هم آگاه، از فردای خویش.

بدون متن

مهرورزی کم گناهی نیست! می‌دانم،

سزاوارم، رواست.

بدون متن

آنچه بر من می‌رسد، زین ناسزاتر هم سزاست

در گذرگاهی که زور و دشمنی فرمانرواست.

بدون متن

مهرورزی کم گناهی نیست!

کم گناهی نیست عمری، عشق را،

چون برترین اعجاز، باور داشتن.

بدون متن

پرچم این آرمان پاک را

در جهان افراشتن.

پاسخ آن، این زمان:

تن فرو آویخته!

با نای بی آوای خویش!

بدون متن

ساقة نیلوفری رویید در مرداب زهر!

ای همه گلهای عطر آگین رنگین!

این جسارت را ببخشایید بر او،

این جسارت را ببخشایید!

بدون متن

جرم نابخشودنی این است:

«ننشستی چرا بر جای خویش؟»

بدون متن

جای من بالای این دار است با این تاج خار!

در گذرگاه شما،

این تاج، تاج افتخار.

جای من، تا ساعتی دیگر، ازین دنیا جداست،

جای من دور از تباهی‌های دنیای شماست؛

ای همه رقصان

درون قصر باورهای خویش!

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم