افسونگر


گردونهء بهار،

که با صد هزار گل،

در صد هزار رنگ

با نور مهر، زینت و زیور گرفته بود

از درّه های ساکتِ پر برف می گذشت

*

در درّه های سرد و برهنه

در باغ های زرد و خزان دیده

می گشت.

بدون متن

*

بدون متن

زیبا، ظریف، دختر افسونگر بهار

یک شاخه گل به دست،

هر برگ آن هزار ستاره،

بر هرچه می نواخت،

تنها به یک اشاره،

باغی پر از ستاره و گل می ساخت!

بدون متن

*

بدون متن

افسونگری است آیا ؟

یا معجزه ست این که ازین شاخه های خشک

سرما چشیده، یخ زده،

پژمرده و کبود

این شاخه های پر گل

این برگ های رنگین

این باغ های غرق شکوفه

این روح، این نشاط

این ازدحام جاری گنجشک های مست

این بوی عشق،

بوی امید و نوید و مهر

این چهره های روشن

این خنده های شاد؛

افسونگری است آیا؟

یا معجزه ست؟

بدون متن

*

بدون متن

بدون متن

بر این ظریف زیبا

ز ما درود باد!

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم