سقوط


گردنی می افراشت

سرش از چرخ فراتر می رفت

آسمان با همه اخترهاش

بوسه می زد به سر انگشتش

سکه خورشید

بود در مشتش

یک سر و گردن

گاه

نه کم از فاصله کیهانی ست

وز سرافرازی تا خواری

جز یک سر مو فاصله نیست

او سری خم کرد

و آسمان با همه اخترهاش

دور شد از سر او

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم