ناقوس


بانگ ِ ناقوس در دلم برخاست

من سر آسیمه وار و خواب آلود

جستم از جا :

- " چه بود ؟ آه چه بود ؟

روز ِ شادی ست ؟ یا نوای عزاست ؟ ... "

هیچ کس لب به پاسخم نگشود

باد جنبید و کشته شد فانوس

شب گران بار و تیره چون کابوس

بانگ ِ ناقوس در دلم برخاست

آه ، می پرسم از خود :

- " این چه نواست ؟

از برای که می زند ناقوس ؟ ... "

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم