کوچ


نقشی که باران می زند بر خاک

خطی پریشان

از سرگذشت ِ تیره ی ابرست

ابری که سرگردان به کوه و دشت می راند

تا خود کدامین جویبارش خُرد

روزی به دریا بازگردانَد

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم