تک درخت


شب ها گریختند و ، تو چون بادهای سرد

همراه با سیاهی شب ها گریختی

در راه خود ، ز شاخه ی زرد حیات من

عشق مرا چو برگ خزان دیده ریختی

بدون متن

من چون غباری از دل شب های بی امید

برخاستم که خوش بنشینم به دامنت

آواره بخت من !‌ که تو چون نوعروس باد

رفتی ، چنانکه کس نشد آگه ز رفتنت

بدون متن

شب ها گریختند و ، تو چون یادهای دور

هر لحظه از گذشته ی من دورتر شدی

با آنچه رفته بود و نیامد دوباره باز

در سرزمین خاطر من ، همسفر شدی

بدون متن

تنها ، درین غروب غم انگیز زندگی

افتاده ام چو سایه ی گمگشتگان به راه

لرزم چو شاخ و برگ نهالان نیمه جان

در زیر تازیانه ی باران شامگاه

بدون متن

بس روزها که شعله ی نارنجی شفق

سوزاندم در آتش رنگین خویشتن

چون در رسد کبوتر ماه از فراز کوه

گنجاندم به سایه ی غمگین خویشتن

بدون متن

از تک درخت زندگی بی امید من

مرغان روزها همه یک یک پریده اند

شب ها چو توده های کلاغان شامگاه

از دور ، از دیار افق ها ، رسیده اند

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم