یاد


تهی کن جام را ای ساقی مست

که امشب میل جام دیگرم نیست

مرا از سوز ساز و خنده ی می

چه حاصل ؟ زانکه شوری در سرم نیست

بدون متن

خوش آن شب ها ، خوش آن شب های مستی

که با او داشتم خوش داستان ها

شرابم شعله می زد در دل جام

در آن می سوخت عکس آسمان ها

بدون متن

خوش آن شب ها که مست از دیدن او

هوایی در دلم بیدار می شد

لبش چون جام سرخ از بوسه ای چند

لبالب می شد و سرشار می شد

بدون متن

چو از گیسوی او می آمدم یاد

سرودی تازه برمی خاست از چنگ

به دستم تارهای موی او بود

به چنگم ناله های این دل تنگ

بدون متن

نگاه خنده آمیزش در آن چشم

به لطف نوشخند صبح می ماند

مرا گاهی به شوق از دست می برد

مرا گاهی به ناز از خویش می راند

بدون متن

سرودم بود و شور نغمه ام بود

که چشمانش نوید زندگی داشت

در آن شب های ژرف پر ستاره

چو چشم بخت من تابندگی داشت

بدون متن

کنون او رفت و شور نغمه ام رفت

از آن آتش به جز خاکسترم نیست

تهی کن جام را ای ساقی مست

که دیگر ، میل جام دیگرم نیست

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم