گریز


گر بایدم گشود دری را

وقت است و صبر بیشترم نیست

خواهم رها کنم قفسم را

بدبخت من که بال و پرم نیست

بدون متن

دل زانچه هست و نیست بریدم

تنها غم گریختنم هست

خواهم سفر کنم به دیاری

کانجا امید زیستنم هست

بدون متن

تنها و بی پناه و سبکبار

سرگشته در سیاهی شب ها

گاهی به دل امید تکاپوی

گاهی سرود تازه بلبل ها :

بدون متن

گویم منم رها شده از عشق

گویم منم جدا شده از یار

خواهم که از تو هم بگریزم

ای شعر ، ای امید دل آزار

بدون متن

بر چنگ من نمانده سرودی

کز مرگ و غم نشانه ندارد

چنگم شکسته به که همه عمر

یک بانگ شادمانه ندارد

بدون متن

زین پس به چنگی ار فکنم دست

جز نغمه ی نشاط نسازم

بیهوده نقد زندگیم را

در پیشگاه مرگ نبازم

بدون متن

دیگر بس است این همه ماندن

بر لب ترانه ی سفرم هست

خواهم رها کنم قفسم را

خوشبخت من که بال و پرم هست !

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم