درختی در اندیشه ی من


از خاک آسمان مه آلود

رویید واژگونه درختی

با شاخه های نقره ای برق

با برگ های سبز ستاره

با میوه ی طلایی خورشید

از قاب تنگ پمجره ، سنگ نگاه من

چون مرغ ، پر کشید

بر شاخ آن درخت کهن خورد

برگ ستاره ها به زمین ریخت

در گل نشست میوه ی خورشید

در کوچه ، راه می روم اینک

خورشید در نشیب غروب است و ، چتر ابر

همچون درخت بر سر من سایه افکن است

چتری که دسته اش

چون شاخه های صیقلی برق آسمان

همرنگ آهن است

چتری که گنبدش

چون طیف هفتگانه ی خورشید ، روشن است

این چتر و آن درخت در اندیشه ی من است

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم