کتاب پریشان


امید زیستنم ، دیدن دوباره ی توست

قراربخش دلم ، تاب گاهواره ی توست

تو ، ای شکوفه ی ایام آرزومندی

بمان که دیده ی من روشن از نظاره ی توست

نگاه پاک توام صبح آفتابی بود

کنون چراغ شبم چشم پر ستاره ی توست

به یک اشاره ، مرا رخصت پریدن بخش

مه مرغ وحشی دل ،‌ رام یک اشاره ی توست

به پاره کردن اوراق هر کتاب مکوش

دلم کتاب پریشان پاره پاره ی توست

شبی نماند که بی گریه ام به سر نرسید

زلال اشک پدر ، برق گوشواره ی توست

دلم چو موج ، به سر می دود ز بیم زوال

کرانه ای که پناهش دهد ، کناره ی توست

خجسته پوپک من ای یگانه کودک من

امید زیستنم ، دیدن دوباره ی توست

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم