بهار نزدیک


سپیداران خاک آلود

بی خم کردن اندام

پا در جوی می شویند

و خورشید هوسران ، از میان شاخساران

ساق مرمرفامشان را گرم می بوسد

و انبوه عظیم ریشه ها

از حسرت سوزان خود

در خاک می پوسد

و باد از باغ ها می آورد بوی بهاران را

هلا ، ای باد آرام سحرگاهی

کنون وقت است تا از برگ های حسرت دیرین بپیرایی

چمنزار فراخ و دلگشای یادگاران را

کنون هنگام آن است ای ترنج قرمز خورشید

که عکس خویش در آیینه های آب بنمایی

و برق زندگی بخشی نگاه چشمه ساران را

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم