سیب ها و قلب ها


ناخن کبود برق

روی شیشه ی شکسته ی افق کشیده شد

چندشی درخت های لخت را فراگرفت

خال سرخی از نگاه برق

روی گونه ی سپید سیب ها چکید

گونه ی سپیدشان تلألو طلا گرفت

ای فروترین و برترین فروغ

ای طلیعه ی بهشتی و جهنمی

پس چه وقت خال سرخ می نهی

بر دل سیاه آدمی ؟

سیب ها رسیده اند

قلب ها هنوز ، نه

ای فروترین و برترین فروغ

پس چه وقت

پس چه وقت

پس چه وقت می دمی ؟

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم