در پایان
با ماهی سرخ رنگ لب هایش
در آب پریده رنگ سیمایش
آهسته و بی صدا شنا کردم
از طارمی سیاه و مژگانش
ره سوی در دو چشم او بردم
آن را به هزار حیله وا کردم
در نقب گلوی تشنه اش جستم
سرداب سیاه سینه ی او را
دل را ، دل خفته را ، صدا کردم
دل ماهی آبهای گلگون بود
سرداب سیاه سینه ، پرخون بود
وان نقب که ره به سینه ی او داشت
چون راه نهان گنج قارون بود
پس ، سیل سرشک را رها کردم
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم