امید یا خیال


از شوق این امید نهان زنده ام هنوز

امید یا خیال ؟ کدام است این ، کدام

بس شب درین امید ، رسانیده ام به روز

بس روز از این خیال ، بدل کرده ام به شام

بدون متن

ایا شود که روزی از آن روزهای گرم

از آفتاب ، پاره سنگی جدا شود ؟

وان سنگ ، چون جزیره ی آتش گرفته ای

سوی دیار دوزخی ما رها شود

بدون متن

ما را بدل به توده ی خاکستری کند

خاکستری که خفته در او ، برق انتقام ؟

از شوق این امید نهان زنده ام هنوز

امید یا خیال ؟ کدام است این کدام

بدون متن

ما مرده ایم ،مرده ی در خون تپیده ایم

ما کودکان زود به پیری رسیده ایم

ما سایه های کهنه و پوسیده ی شبیم

ما صبح کاذبیم دروغین سپیده ایم

ناپختگان کوره ی آشوب و آتشیم

قربانیان حادثه های ندیده ایم

بس شب درین خیال ، رسانیده ام به روز

بس روز ازین ملال ، بدل کرده ام به شام

ایا شود که روزی از آن روزهای سرد

دریا چو جام ژرف براید ز جای خویش؟

در موج های وحشی او غوطه ور شویم

وز سینه برکشیم سرود فنای خویش

آنگه چنان ز بیم فنا دست و پا زنیم

تا بگسلیم بند اسارت ز پای خویش

بدون متن

از شوق این امید نهان زنده ام هنوز

امید یا خیال ؟ کدام است این ، کدام ؟

اینجا دوراهه ایست به سوی حیات و مرگ

این یک به ننگ می رسد آن دیگری به نام

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم