چشم بخت


بی تو ، ای که در دل منی هنوز

داستان عشق من به ماجرا کشید

بی تو لحظه ها گذشت و روزها گذشت

بی تو کار خنده ها به گریه ها کشید

بدون متن

بی تو ، این دلی که با دل تو می تپید

وه که ناله کرد و ناله کرد و ناله کرد

بی تو ، بی تو دست سرنوشت کور من

اشک و خون به جای باده در پیاله کرد

بدون متن

عمر من شبی سیاه و بی ستاره بود

دیدگان تو ، ستارگان او شدند

لحظه ای ز بام ابرها برآمدند

لحظه ای به کام ابرها فروشدند

بدون متن

در فروغ این ستارگان بی دوام

روزگار شادی و غمم فرا رسید

آن ، به جز دمی نماند و این همیشه ماند

این ، همیشه ماند و آن به انتها رسید

بدون متن

آسمان حسود بود و چشم بخت من

چون ستارگان چشم تو دمید و مرد

بی تو ، از لبان من ترانه ها گریخت

بی تو ، در نگاه من شراره ها فسرد

بدون متن

آری ای که در منی و با منی مدام

وه که دیگر امید دیدن تو نیست

تو گلی ، گل بهار جاودان من

زین سبب مرا هوای چیدن تو نیست

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم