خورشید واژگون
شب ، چون زنی که پنجره ها را یکان یکان
می بندد و چراغ اتاقش را
خاموش می کند
یک یک ستاره ها را خاموش کردو خفت
سرخی در آسمان سپید سحرگهان
گل های ارغوان را بر آبشار شیر
تصویر کرد
بادی ، کتاب سبز درختان را
تفسیر کرد
آنگاه ، در حریر چمن ، آتشی شکفت
آتش نبود
بر آب سبز دریا ، قایق بود
خورشید واژگون حقایق بود
یا انفجار عقده ی تاریکی
در آفتاب سرخ شقایق بود
بدون متن
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم