پرواز
سفر ، کنایه ای از مرگ است
همین که بال هواپیما
ترا ز خاک به سوی پرنده ها راند
دلت به مرغ گرفتار در قفس ماند
تو در هواپیما
میان عالم پیدا و عالم پنهان
نه در کمند زمینی ، نه در کمان زمان
ز هست و نیست رهایی ، چگونه می دانی
که کیستی و کجایی ؟
تو در هواپیما
میان نقطه ی آغاز و نقطه ی پایان
ز رفت و آمد این گاهواره در تابی
دل تو بیدار است
ولی تو در خوابی
سفر ، چکامه ی شیوایی است
تو آن علامت اعجابی
که گاه با همه خردی نشان تحسین است
تو از ازل به ابد می روی ، سخن این است
بدون متن
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم