دری به جنون
شب ها که بر حریق افق باد می وزد
خاموش می نشینم چونبرف زیر ماه
در من ، پرندگان سیه ، بال می زنند
بر بالشان ، ترشحی از خون شامگاه
خواب سپید من
در زیر بال های شب آغاز می شود
از خواب من ، دری به جنون باز می شود
آنجا زنی برهنه تر از مرگ ، گاهگاه
در کوچه های حادثه فریاد می کشد
من همچنان خموشم ، چون برف ، زیر ماه
بدون متن
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم