پلنگ و ماه
تو از دیده رفتی و ، از دل نرفتی
وفای تو نارم ، خداوندگارا
چه غم گر غروری پلنگانه داری ؟
سرت از چنین باده خوش باد ، یارا
بدون متن
چو دیدی که من خانه در ماه دارم
پلنگ غرورت خروشید در تو
برافراشت قامت که بر ماه تازد
درافتاد و خشم تو جوشید در تو
بدون متن
من آن شب چرا دل به شیطان سردم ؟
چرا کار روشن ضمیران نکردم ؟
چو دیدم که بالاتر از خود نخواهی
چرا خانه ی ماه ، ویران نکردم ؟
بدون متن
من آن شب چه نامهربان با تو بودم
پشیمانی ام را نمی دانی امشب
تو ای رفته از چشم و ای مانده در دل
بر آفاق جان جکم می رانی امشب
من امشب چه مستانه می نالم از تو
تو در من ، چه جانانه می خوانی امشب
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم