عکس فوری


بانگاهان تاریک زمستانی

در آن میخانه ی کوچک

کنار سرزمین باختر ،‌ برساحل دریا

صدای دوردست گریه ی باران

و بانگ خنده ی گیتار در غوغای میخانه

و دودی تلخ و عطر آگین

و مغز چلچراغ سقف در سرسام مستانه

و سرمای فلز پیشخوان در دست میخواران

و بادی شوخ در آغوش گرم پرده ی مخمل

و رقص خوابنک پرده درچشان بیداران

و جادوی حضور دختری تنها

میان جمع مستان پریشانگو

و لب های تر او در تب و تاب سخن گفتن

و من ، در اشتیاق گفتگو با او

و او ، نزدیک با آن جمع بیگانه

ولی دور از نگاه مهربان من

و در پایان ،‌ گریز ناگهان او از آن مجلس

و نام نازنین او : جوانی بر زبان من

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم