با سبزنای گندم چنگیز
اینجا غبار صورتی و سبزی
پاشیده اند روی درختان دوردست
که در هوا
هنوز شناور
معلق است
از راه دور
بوی بهار تو را هنوز
آمیخته به خون خزانی
احساس می کنم
ای جلگه ای که رایحه ی هجرت
از برگ برگ باغ و
بهار تو می وزد
می بینم
آه
اینجا
گنجشک ها
که بر لب پاشوره های حوض
با ماهیان سرخ
سخن از مهاجرت
می گویند
با سبزه نای گندم چنگیز
دهقان توس و تبریز
نوروز باستانی فرخنده باد
بدون متن
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم