مرد ایستاده است
در ساحت حضور نسیم و
نماز نور
در ساحت وقوف به زیبایی حیات
در آفتاب از پس باران کنار راه
مرد ایستاده است و
نمی خواهد
رز رهگذار خویش
بر هم زند
آرامش موقر سنجابی را
که
با خوشه ی اقاقی یا ساقه ی علف
دم لرزه می کند
می دانم
آه
هرگز
باور نمی کند کسی از من
کاین مرد
تا چند روز پیش چه می کرد
در شرق دوردست
در آفتاب از پس باران
کنار راه
مرد ایستاده است
بدون متن
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم