از بودن و سرودن


صبح آمده ست برخیز

بانگ خروس گوید

وینخواب و خستگی را

در شط شب رها کن

مستان نیم شب را

رندان تشنه لب را

بار دگر به فریاد

در کوچه ها صدا کن

خواب دریچه ها را

با نعره ی سنگ بشکن

بار دگر به شادی

دروازه های شب را

رو بر سپیده

وا کن

بانگ خروس گوید

فریاد شوق بفکن

زندان واژه ها را دیوار و باره بشکن

و آواز عاشقان را

مهمان کوچه ها کن

زین بر نسیم بگذار

تا بگذری از این بحر

وز آن دو روزن صبح

در کوچه باغ مستی

باران صبحدم را

بر شاخه ی اقاقی

آیینه ی خدا کن

بنگر جوانه ها را آن ارجمند ها را

کان تار و پود چرکین

باغ عقیم دیروز

اینک جوانه آورد

بنگر به نسترن ها

بر شانه های دیوار

خواب بنفشگان را

با نغمه ای در آمیز

و اشراق صبحدم را

در شعر جویباران

از بودن و سرودن

تفسیری آشنا کن

بیداری زمان را

با من بخوان به فریاد

ور مرد خواب و خفتی

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم