آن مرغ فریاد و آتش


یک بال فریاد و یک بال آتش

مرغی از این گونه

سر تا سر شب

بر گرد آن شهر پرواز می کرد

گفتند

این مرغ جادوست

ابلیس این مرغ را بال و پرواز داده ست

گفتند و آنگاه خفتند

وان مرغ سرتاسر شب

یک بال فریاد و یک بال آتش

از غارت خیل تاتارشان برحذر داشت

فردا که آن شهر خاموش

در حلقه ی شهر بندان دشمن

از خواب دوشینه برخاست

دیدند

زان مرغ فریاد و آتش

خاکستری سرد برجاست

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم