باغ میرا


پاییز محزونی

که در خون تو می خواند

گامی به تو نزدیک و گامی دور

آرام همراه تو می اید

روزی تمام باغ را

تسخیر خواهد کرد

ای روشن آرای چراغ لالگان

در رهگذار باد

با من نمی گویی

آن آهوان شاد و شنگ تو

سوی کدامین جوکنارانی گریزان اند ؟

آه

شب های باران تو وحشتناک

شبهای باران تو بی ساحل

شب های باران تو از تردید

و از اندوه لبریز است

من دانم و تنهایی باغی

که رستنگاه آوای هزاران بود

وینک

خنیاگرش خاموش

و آرایه اش

خونابه ی برگان پاییز است

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم