باغ خودرو


خروس خانه همسایه می خواند

و باران سحرگاهان اسفند

فرو می ریخت از ابری شتابان

گریزان ابرها بر آبی صبح

چنان چون قاصدک بر کاسنی زار

روان بودند زی کوه وبیابان

و من در اوج آن لحظه ی خدایی

در آن اندیشه و آن بیشه بودم

که در آن سوی باغ پر گل ابر

دران ژرف کبود ایا کسی هست

که این باغ سفق گلخانه ی اوست

و فانوس بلورین ستاره

بر این نیلی رواق جاودان دور

چراغ روشن کاشانه اوست

و یا این باغ

خودروی ست و خود روست ؟

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم