سفر


مرغکان بر سردریا آرام

بال بگشوده به راه سفرند

نقشی افتاده بر آن پرده ی لرزان حریر

گویی از پنجره ابر به ناگه دستی

کاغذی چند سپید

پاره کرده ست و فرو ریخته زانجای به زیر

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم