بخش۳


شب مثل شب شریر و سیاه است و پر ز درد

در شب شرارتی است که من گریه می کنم

و صبح بر صداقت من رشک می برد

با خوابهای خاطره خوش بودم

هر چند خواب خاطره ام تلخ

دیگر تو را به خواب نمی بینم

حتی خیال من

رخساره تو را

از یاد برده است

دیروز طفل خواهرم از روی میز من

تصویر یادبود تو را

ای داد برده است

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم