بخش۷


و دوست ؟ نه

که بروتوس خنجر خود را

به نام نامی ننگ آوران فرود آورد

چه کس به تهنیت مرگ من سفر می کرد

که مژده را برساند بر آستانه مهر

و من کهکنده شدم از زمین بی بنیاد

رها شدم به فضا

در فضای بی پایان

و هر ستاره از آن اوجها صدا می زد

مرا صدا می زد

که من هلاک شدم

و من

نه زی ستاره نه زی مهر سوی خاک شدم

تو مرگ پاکترین عاشقان خود دیدی چگونه خندیدی ؟

بمان بمان

تو و خلوتگه تبهکاران

تو را به خامی اگر خوش خیال خوابی هست

به خیل خواب خود ای خوبروی من خوش باش

مرا هنوز در اندیشه آفتابی هست

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم