برخورد


من با برادر محبوبم

از روی یک توهم بی جا

سرچشمه زلال تفاهم را

آلوده کرده ایم

تصویر روی من

در پاکی تصور او

همچون غباری آینه ذهن را مکدر کرد

در من سیاهی ابر کدورتی

باران اشک را

از دیدگان مضطربم رویاند

برخورد ما

بر حسب اتفاق

تماشایی ست

در او تلاش و کوشش مغرور ماندن است

در من گریز گمشدن و اغتشاش گام

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم