بخش۵


ای کاش انفجار

فرجام اگرچه تلخ

ما مومنان ساحت نومیدی

نومید و بی شهامت

حتی شهامتی نه

که نوشیم شوکران

در برزخ زمین

آونگ لحظه های زمانیم

اینجا کهمرز مرز گزینش بود

ایا کسی فرمان انهدام مرا می خواند ؟

فریاد می زنم نه صدایی

بر من نه پاسخی نه پیامی

تردید بود و من

این تلخوش شرنگ شماتت را

قطره قطره

باری به جام کردم و نوشیدم

دیدم که می جوند

دیوار اعتماد مرا موریانه ها

اینک من آن عمارت از پای بست ویرانم

ایا دوباره بازنخواهی گشت ؟

نمی دانم

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم