پوکه


پیش چشمانم در پرده اشک

خالی افتاده یکی پوکه فشنگ

که زمانی ز کمین گاهش تنگ

به هدف سیبک سرخ دل دشمن به هدف می نگریست

و چه غوغاها بودش در سر

ولی از گرمی سودا سربش

ذوب شد در بازار

تا برآرند عروسکهای سربی از آن

وز باروت درونش دیری است

پاچه خیزک سازند

و خود اینک خالی

هدف تیر ملامت شده در رویایی

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم