خواب نوشین


دیر کردی و سحر بیدار است

با من شب زده برخاستنت را پویان

دیر کردی و سحر

قامت افراخته در مقدم روز

مژده آورده سپیدی را تا خانه تو

خسته جان آمده از راه دراز

گوش خوابانده به آوای تو باز

بر نمی اید از بام آوا

آتشین بال نمی اندازد سایه به ما

سرخ ککل دگر امروز ندارد غوغا

آه افسوس

زیر دیوار سحرگاهی خفته است خروس

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم