سکه
خاطرم دریای پرغوغاست
یاد او چون سکه ای سیمین رها بر آب این دریاست
خاطر دریا پریشان است
سینه دریا پر از تشویش توفان است
نه بر این دریا سکوتی
نه به ساحل ها چراغ رهنمونی
دست من در موج و چشمم سوی ساحل هاست
قلب من منزلگه دلهاست
کی براید از افق شمع بلند آفتابم
تا که یادی یادگاری را بیابم ؟
آه
هر طرف موج است و گرداب است یا غرقاب
سکه سیمین فروتر می رود در آب
بدون متن
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم