سازندگی


دست ها چنگک چفت افتاده بر ابزار

بازوان مفتولی تابیده

و بدن ها ز عرق مفرغ شبنم خورده

هفتمین مرتبه خانه رویارو را

در دل پنجره ام می سازند

از سر صبح بلند است صداهای کلنگ

و سقوط آهن بر آهن

و فرود آمدن آجرها

و کمی دیرتر آواز کسی از سر بام

این سحر خیز تران از دم صبح

با چنین شور و خروش

می برند از سر من خواب ولی

کم کمک کاخ بلندی را می پردازند

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم