نوزاد
بعد از هجوم رعد که در پنجه می شکست
دیوار داربست زمان را در آٍمان
فریادهای آن زن بی تاب بینوا
کم کم فرو نشست
وین مژده ناگهان
چون برق در محله ما بال و پر گرفت
ایران زن عقیم
آورد بچه ای
روشن شد عاقبت
امشب چراغ خانه آن مرد جوشکار
در پهنه مشوش نیلاب آسمان
فریاد کودکی
چون غنچه ای سفید به باران سلام کرد
بدون متن
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم