شالیکار


آسمان ریخته در آبی رود

طرح اندوه غروب

دختری بر لب آب

روی یک سنگ سپید

زیر یک ابرکبود

پای می شوید پاهای گل و لای اندود

پای می شوید و می اندیشد

کار کار در شالی زار

در دل رود کبود

می دود سو سوی تک اختر شام

و از آن پیکر تار

که نشسته است بر آن سنگ سپید

گیسوانی شده افشان بر آب

نگهی گم شده در شالی زار

بدون متن

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم