باور می کرد


عاشق اینگونه در این شهر که باور می کرد

من چنین عاشق و او قهر که باور می کرد

شوکران می چکد از صحبت دل آزارش

لب چنین قند و سخن زهر که باور می کرد

مثل من منتظری خسته ولی چشم به راه

نه کنون در همه دهر که باور می کرد

سیل آمد ز فراوانی اشکم امروز

چشم خشکیده چنین نهر که باور می کرد

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم