ماورای شنیدن
صدای قلب من از تاب گوش بیرون رفت
و پیر نبض دلم گریه پوش بیرون رفت
صدای ناله من بس که در گلو پیچید
به ماورای شنیدن خموش بیرون رفت
صدای وحی تو آمد که گریه کن یارا
تمام حوصله با این سروش بیرون رفت
در آستان پیاله تنم به رقص آمد
سزا که جان ز تن باده نوش بیرون آمد
کپک زد آتش دل ، سینه گر نمی گیرد
به پا قدوم یخ کینه ، جوش بیرون رفت
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم