فانوس تفکر
اهل مه غلیظ توهم شدیم ما
در جاده های حیرت و غم گم شدیم ما
فانوس کور سوی تفکر به یک نسیم
خاموش شد که قحط تبسم شدیم ما
رسوای دل شدیم و بی آبروی عشق
وقتی شبیه اغلب مردم شدیم ما
از فرط طعنه ها که ز مردم شنیده ایم
انگار اسیر لشکر کژدم شدیم ما
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم