نیستان


او به مهمانی مهتابم برد

به سر آغاز می نابم برد

او مرا نغمه ی سرودن آموخت

گرم لالایی خود خوابم برد

او نیستان مرا آتش زد

کوک دود از تن مضرابم برد

ماورای همه آن سوی سراب

به تماشای گل آبم برد

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم