رعد نگاه


مژدگانی می دهم هر کس مرا پیدا کند

بند غم از دست های خستۀ من وا کند

قطره های اشک من زنهار با رعد نگاه

می تواند نوح را هم غرقه در دریا کند

من نه هرگز لایق اسرار داری می شوم

بیم آن دارم که چشم بی حیا افشا کند

سالها پیش از در دیوانگی خارج شدم

می شود من را بیابد یک نفر رسوا کند

اینکه عزراییل پیدا می کند آیا مرا

می کند می ترسم او امروز را فردا کند

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم