مصرع فردا


لحظه ها می گذرد روزنه ای پیدا نیست

شعر امروز مرا مصرعی از فردا نیست

بی کسی زندگی سرد مرا می سوزد

هیچ کس مثل دل خستۀ من تنها نیست

کینه انباشته در سینۀ یاران افسوس

عشق را عاطفه را در دل یاران جا نیست

لحظه ها در بدر و ثانیه ها آواره

این پریشانی از آنجاست که او با ما نیست

چشم می شویم و یک بار دگر می خندم

تا نگویی که در اندیشه من غوغا نیست

سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم