تمنا
کاش که دل جای تمنا نبود
یا که اگر بود دل ما نبود
کاش دل اینگونه که بی آبرو است
حداقل پیش تو رسوا نبود
قافلۀ نور سواران گذشت
خواسته بودم بروم جا نبود
ریختن خون دلم واجب است
گر چه مرا جرأت فردا نبود
این دل بی خاصیت پر خطر
هیچ در اندیشۀ پروا نبود
راز تو را هیچ نفهمیده ام
هوش مرا درک معما نبود
می روم اما دل من خسته است
حیف مرا فرصت اما نبود
ارسال
سخنان دوستان
سخنی از دوستان برای این شعر وجود ندارد
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم
از سخن شما دوست عزیز, خوشنود می شویم